کولینا در جام جهانی 2002


.
رویایی که به حقیقت پیوست
هرگز نمی توانم این حقیقت را انکار کنم که جام جهانی 2002 نقش بسیار مهمی در زندگی من، چه به عنوان یک داور و چه به عنوان یک انسان، داشت. اگر چشمانم را ببندم و سعی کنم ژوئن 2002 را به یاد بیاورم و یکبار دیگر به جام جهانی فکر کنم، احساس باور نکردنی تمام وجودم را فرا   می گیرد. واقعاً این من بودم که چهل و یک روز را در ژاپن گذراندم و دیدار نهایی دو تیم برزیل و آلمان را در فینال جام جهانی داوری کردم؟
وقتی این موضوع را به خاطر می آورم، حس فوق العاده ای به من دست می دهد. تجربه جام جهانی به اندازه ای زیبا و باشکوه است که گاهی تصور  می کنم تمامی آن یک رویا بوده است، رویایی که بیش از یک ماه به طول انجامید. خوشبختانه تصویرهای ویدیویی ضبط شده و مقالات روزنامه های موجود دلایل کافی مبنی بر وجود این وقایع هستند واِلّا در صحت این رویا شک می کردم.

فقط یک نماینده
تاییدیه ی رسمی مبنی بر حضور من به عنوان داور در مسابقات جام جهانی در اوایل سال 2002 پس از آخرین جلسه ی رسمی فیفا به دستم رسید. این خبر برای من چندان غیر منتظره نبود. نه تنها انتظار چنین خبری را نداشتم بلکه روی آن حساب کرده بودم. تنها چیزی که جای تعجب داشت این بود که کمک داوران ایتالیایی انتخاب نشده بودند و این امر قبلاً در هیچ یک از تورنومت های بزرگ سابقه نداشت.
از نظر شخصی این مسئله برای من ناخوشایند بود بود، زیرا در بین این کمک داوران کسانی بودند که حقیقتاً شایستگی حضور در جام جهانی را داشتند، کسانی که ساعت ها در کنارشان به تعلیم و تمرین پرداخته و مسابقات زیادی را به کمک ایشان قضاوت کرده بودم.
تمرین و آموزش
آخر مارس 2002 به همراه دیگر داوران و کمک داوران که جمعاً هفتاد نفر بودیم برای تمرین و آموزش به سئول دعوت شدیم. این بخش شامل آموزش های تئوریک و بحث پیرامون دستور العمل ها و رهنمون های فیفا با در نظر گرفتن تکنیک های مختلف بود. بعد از آن هم یک معاینه ی فیزیکی کامل برای اطمینان از سلامت جسمی بود.
شروع بازی
اولین قضاوت من در جام جهانی مابین دو تیم آرژانتین و انگلستان بود، یکی ازبازی هایی که به محض اعلام آن در دسامبر 2001 با اشتیاق و علاقه ی کامل حاضر به داوری آن بودم و هنگامی که خبر انتصاب من به عنوان داور این مسابقه به دستم رسید، آن قدر هیجان زده شده بودم که حتی به دنبال زمان دقیق مسابقه و اینکه در ژاپن برگزار می شود یا در کره، نبودم. نمی توانم انکار کنم که شنیدن این خبر بسیار موجب رضایت خاطر من شده بود. اهمیت این بازی فراتر از فوتبال بود. محول کردن مسئولیت قضاوت چنین بازی مهمی به من نشانگر اهمیت کارم در نظر مسئولین بود. از این بابت احساس غرور می کردم.
یک بخش از آموزش های تعیین شده برای آماده سازی داوران علاوه بر آمادگی جسمانی و تمرین تمرکز، تماشای بازی بود.برای تماشای بازی تیم های آر‍ژانتین و انگلستان و یا حداقل یکی از این دو تیم می توانستم به راحتی به استادیوم بروم، اما ترجیح دادم به دیدار هیچ یک از آنها نروم. شاید دلیل آن اجتناب از برتری دادن یک تیم به تیم دیگر بود که ممکن بود در قضاوت بعدی من تاثیر گذار باشد، چرا که    می خواستم هر دو تیم در چشم من کاملاً یکسان باشند. البته یک روز پیش از برگذاری این مسابقه طبق عادت همیشگی خود در استادیومی که قرار بود روز بعد در آن به قضاوت بپردازم تمرین کردم. در هر دو تیم بازیکنانی وجود داشتند که بارها و بارها بازی آنها را در لیگ ایتالیا، رقابت های بین المللی، اروپایی و باشگاهی قضاوت کرده بودم. از نظر برقراری ارتباط کلامی هم مشکلی نداشتم و این موضوع موجب آرامش خاطر  بازیکنان و سوء تفاهمات کلامی را به حداقل می رساند.از سوی دیگر، اگر احترام و اعتماد بازیکنان را نسبت به داور در نظر بگیریم، باعث می شود که یک بازی بدون هیچ تنش و درگیری برگذار شود که خوشبختانه بازی آرژانتین- انگلستان اینگونه بود.
مطالعه بیشتر، داوری بهتر
برای یک داور مهم ترین مسئله پیش از قضاوت در یک مسابقه، مطالعه و تحقیق است. اولین مسئله ای که سعی می کنم هنگام تماشای یک بازی به خاطر بسپارم چگونگی عملکرد دو تیم از نظر بکارگیری تاکتیک ها برای دفاع یا حمله است. دریافت چگونگی پیشرفت بازی یک تیم در طول مسابقه، بکارگیری حرکات مختلف، تحرک و ارتباط بازیکنان در دو نیمه زمین، نحوه ی زدن ضربات آزاد و کرنر بسیار اهمیت دارد. پس از مطالعه ی بازی به طور کلی به تجزیه و تحلیل عملکرد بازیکنان به طور انفرادی می پردازم، چرا که طرح یک برنامه ی جامع برای یک بازی بسته به خصوصیات فردی بازیکنان است. بنابراین مطالعه و تحقیق گسترده تر کار قضاوت یک بازی را آسان تر و دقیق تر می کند. با این وجود تنها مشاهده و مطالعه ی یک بازی به طور زنده کافی نیست و لازم است بازی برای بازدید مجدد ضبط شود. با تماشای مجدد بازی می توان مکرراً جزئیات را مطالعه کرد. همین طور توجه و دقت بیشتر بر روی دقایق مهم و حساس بازی نیز لازم است. تحقیقات برای یک بازی مستلزم وقت و حوصله ی زیادی است. با این وجود، چون موجب تسلط لازم بر روی قضاوت بازی می شود اجتناب پذیر است.
دلداری به یک کاپیتان
قضاوت بعدی من مابین دو تیم ترکیه و ژاپن در مرحله ی حذفی بود. پیش از برگذاری این دیدار، احساس می کردم در وضعیت فیزیکی مناسبی هستم. با وجود اینکه بازی زیر باران مداوم صورت می گرفت، به دلیل ساختار ورزشگاه، زمین در وضعیت مناسبی بود. چرا که مجهز به سیستم تخلیه ی آب اضافی در اطراف بود. مسئله دیگر اینکه تیم ترکیه قبلاً در هر بازی که من مسئول قضاوت آن بودم پیروز شده بود و آنها مرا عامل سعادت خود می دانستند. بنابراین همه چیز برای برگذاری یک بازی خوب مهیا بود و انتظار می رفت همه چیز طبق برنامه به بهترین نحو پیش رود. اما حیرت و تعجب من زمانی بود که سوت پایان بازی را به صدا درآوردم. به دنبال دو ساعت تشویق مداوم و همهمه و غوغای پرطنین که از جانب چهل هزار ژاپنی پر شور و هیجان بر می خاست، سکوتی مطلق و حزن انگیز بر ورزشگاه حکم فرما شده بود. در آن لحظه مفهوم سکوت گوشخراش را فهمیدم. پس از چند ثانیه دوباره تشویق از جانب جمعیت برخاست. رویای تیم ژاپن پایان یافت بود اما آنها تلاش خود را کرده بودند و تشویق مجدد جمعیت بیانگر این حقیقت بود. از طرف دیگر، بازیکنان تیم ترکیه پیروزی خود را جشن می گرفتند. بهتر دیدم نزد کاپیتان تیم ملی ژاپن بروم و به آرامی به او بگویم: ((فکر می کنم حقیقتاً باید به آنچه کردید، افتخار کنید. غمگین نباش، سربلند باش!))
نمایی از ارتقاء فرهنگ
اگر قرار باشد نمایی از ارتقاء فرهنگ در ورزش ارائه کنم، صحنه هایی را که پس از بازی ترکیه- کره دیدم انتخاب می کنم. هنگامی که بازیکنان ترکیه به رقیب شکست خورده ی خود پیوستند و سعادت ایستادن در جایگاه سوم جام جهانی را به همراه آنان جشن گرفتند و یا هنگامی که بازیکنان تیم ملی ترکیه برای دریافت مدال خود به طرف سکو می رفتند، برخی از آنان چون ((بولنت کورکماز)) و ((عبدا … اِرکان)) فرزندان خود را بر دوش گرفته بودند تا این شادی را به اتفاق عزیزانشان جشن بگیرند. صحنه ی جالب جالب و خارق العاده ای بود و به جرات می توانم بگویم از اینکه می دیدم این افراد مجازند این شادی را علناً با نزدیک ترین عزیزانشان جشن بگیرند اندکی احساس حسادت می کردم.
خودسازی
طبیعتاً فینال جام جهانی از جهات مختلف با مسابقه های دیگر فرق دارد. چه از نظر بازیکنان حاضر در میدان، چه از نظر جمعیت طرفدار دو تیم، چه در داخل و چه در خارج از استادیوم، همین طور از لحاظ شخصی که در زمین بازی عنوان داور کار قضاوت را بر عهده دارد. بازی فینال یک بازی اصطلاحاً ((چهار فصل)) است؛ یعنی باید هر آنچه از نظر تکنیکی و تاکتیکی در اردوهای چهار فصل آموخته اید؛ بکار گیرید و از لحاظ روحی و جسمی کاملاً آماده باشید. قضاوت در این بازی بسیار دشوار و پرمسئولیت است. بنابراین باید تمام حواس خود را متمرکز کنید. البته قضاوت در همه ی بازی ها مستلزم دقت و تمرکز کافی است و برای یک داور فرقی نمی کند قضاوت کدام بازی را بر عهده دارد. او باید سعی کند با نهایت تلاش و احساس مسئولیت، بهترین عملکرد را در میدان به نمایش بگذارد. خصوصاً مسابقه ای که نتیجه آن تعیین کننده ی بهترین تیم جهان است، نهایت دقت و عملکرد داور را می طلبد.
در جایی که همه چیز در یَد قدرت توست، تصمیم گیری باید با یقین و آرامش فکری صورت بگیرد، چرا که این نمایش پرشکوه (فینال جام جهانی) در نوع خود بی نظیر است. به تجربه دریافته ام که بهترین و موثرترین راه برای بالا بردن کیفیت کار غلبه بر استرس و برقراری آرامش فکری است. آرامش فکری از نظر من تنها آمادگی روحی تمام و کمال برای حضور در میدان نیست، بلکه باید پیش از ورود به بازی به اندازه ی کافی استراحت کرد. بنابراین عدم خستگی جسمی و استراحت مطلوب و به موقع می تواند کمک بزرگی برای برقراری آرامش فکری باشد. من معمولاً سعی می کردم پیش از یک مسابقه مهم، خواب شبانه ی کافی و مناسب و اگر لازم باشد، گاهی یک یا چند ساعت خواب بعد از ظهر درست قبل از شروع بازی داشته باشم. حقیقتاً فکر می کنم این مسئله یکی از فاکتورهای مهم موفقیت است و خوشبختانه در این زمینه موفق بودم. من به راحتی می توانم در عین دقت، تمرکز و توجه کافی در طول بازی، آرامش لازم را حفظ کنم و معتقدم این تنها راه برای اجتناب از استرس و هیجانی که می تواند نتیجه ی بازی را به مخاطره بیندازد.
توانایی غلبه بر احساسات مزیت بزرگی است، اما تلاش برای هدایت احساسات در مسیری خاص موجب می شود دقت و تمرکز خود را بر مسائل جانبی از دست بدهید. بنابراین کمتر خاطرات و رویدادهای گذشته را به یاد می آورید. یک روز قبل از برگزاری فینال جام جهانی، تمام تلاش من در جهت برقراری آرامش فکری و غلبه بر فشار روحی و استرس درونی در آن روزِ به خصوص بود. این مسئله به طور یقین سبب می شود جزئیات کمتری را از آن روز به خاطر بیاورم. در چنین وضعیتی حتی افکار شخصی و صحبت اطرافیان هم خیلی زود فراموش می شوند. تمام پیش ساخت های ذهنی من در هم آمیخته بود و نمی توانستم یکی را از دیگری تشخیص دهم. با این وجود اگر قرار باشد ما بین به ذهن سپردن خاطرات و برقراری آرامش فکری یکی را انتخاب کنم، دومی را ترجیح می دهم.
داوری کارآمد
هر بازی با بازی دیگر متفاوت است و روند خاص خود را دارد. یک داور کارآمد از همان ابتدا می تواند تشخیص دهد این بازی از کدام نوع است. او باید قادر به تشخیص کوچک ترین تفاوت باشد. در یک کلام، باید تجربه و تخصص کافی برای این کار را داشته باشد. مطالعه و پیش ساخت های ذهنی، همین طور شناخت خصوصیات تیم ها و ویژگی های فردی بازیکنان بیش از هر چیز داور را قادر می سازد اتفاقات احتمالی را در زمین پیش بینی کند و یک برنامه کلی و همه جانبه برای رویارویی با این اتفاقات ترتیب دهد. تقریباً در همه ی بازی ها خصوصاً در بازی های مهم، دقایق اولیه ی بازی اغلب سرنوشت سازترین دقایق هستند و عملکرد داور در این دقایق و ذهنیتی که بازیکن نسبت به وی پیدا می کند بسیار تعیین کننده است. اشتباهات داور در این دقایق نشان می دهد وی توانایی لازم برای هدایت بازی را ندارد، درست مانند بازیکنی که در اولین برخورد با توپ   و یا اولین پاس های خود اشتباه می کند. چنین مواردی می تواند آرامش روانی خود را بر هم بزند و اعتماد به نفس او را زائل کند. شیوه ای که داور برای رویارویی با موقعیت های مختلف در میدان پیش می گیرد، در همه جا یکسان نیست. بنابراین یک داور باید با مهارت کافی شیوه ی داوری خود را با نیازهای بازی تطبیق دهد و بداند هر لحظه بازی دقیقاً چه قضاوتی را می طلبد. در برخی بازی ها داور برای عدم توقف بازی حتی الامکان در سوت خود نمی دمد تا بازی آرامش و روال خود را حفظ کند اما این رفتار بازیکنان است که موجب می شود داور چنین عکس العملی از خود بروز دهد. این همان چیزی است که در ایتالیا ((شیوه داوری انگلیسی)) می نامند، چون بازیکنان انگلیسی بیش از سایر پذیرای درگیری فیزیکی در زمین هستند. در بازی های دیگر یا دقایق حساس، این نوع داوری می تواند بسیار خطرناک باشد. در این صورت داور باید خیلی مراقب باشد و در تطبیق شیوه ی داوری خود با حوادث بازی دقت کند. به عنوان مثال، در فینال جام جهانی، تیم داوری ما با تمام ویژگی های تکنیکی و تاکتیکی دو تیم فینالیست آشنا بود. همچنین می دانستیم در یک چنین مسابقات حساس و مهم، تنش ها و فشارهای عصبی روزهای گذشته ممکن است بازیکنان را تحت تاثیر قرار داده باشد. بنابراین، احتمال بروز مشکلات احتمالی خصوصاً در دقایق اولیه ی بازی وجود داشت. به این ترتیب، برای اینکه بتوانیم نتیجه ی لازم را در بازی فینال بگیریم، می بایست با تمام حواس بر روی هر دقیقه از بازی تمرکز می کردیم. همه چیز همانطور بود که از قبل پیش بینی می شد. در ده دقیقه اول بازی برای دو خطای قابل توجه، دو کارت زرد داده شد. خطای اول توسط بازیکن برزیلی ((کارلوس روکه ژونیور)) و خطای دوم توسط بازیکن آلمانی ((میروسلاف کلوزه)) صورت گرفت. وقتی در ده دقیقه ی اول فینال جام جهانی با دو بازیکن خاطی روبرو می شوید، قضاوت آن بازی چندان ساده به نظر نمی رسد. آنچه به ذهن شما می رسد و دقیقاً آنچه به ذهن من رسیده این بود: اگر شتابزده عمل کرده بودم، چه اتفاقی می افتاد؟ شاید بهتر بود در ازای خطایی که کرده بودند، بجای کارت زرد به آنها هشداد داده  می شد. اما روش صحیح آن بود که از همان ابتدا با جدیت با آنها برخورد شود، چرا که با توجه به جّو بازی عدم سخت گیری در دقایق اولیه موجب بروز تنش ها و برخوردهای متعدد دیگر در دقایق بعدی می شد. خوشبختانه نتیجه لازم عاید شد و تا پایان بازی تنها بازیکنان خاطی، همان دو بازیکن بودند. شاید برخی از تماشاچیان فکر کنند قضاوت بازی بسیار سهل و ساده بود اما حتی اگر چنین تصور می کنند باید بدانند این قضاوت به ظاهر سهل و ساده مرهون آنهایی بود که در ده دقیقه اول بازی خطا کرده بودند. بنابراین داور باید علاوه بر دارا بودن تخصص و تجربه کافی، روانشناس خوبی نیز باشد. او باید آنچه را که در پشت علائم ظاهری و رفتار بازیکنان وجود دارد، تشخیص دهد تا بتواند در مقابل حوادث احتمالی بازی حساب شده عمل کند.
بازنمایی از فینال
درست وسط بازی فینال بود که متوجه شدم پیراهن ((اِدمیلسون)) بازیکن برزیلی پاره شده است. بنابراین از او خواستم پیراهن خود را عوض کند. او از خط کنار یک پیراهن گرفت و پیراهن پاره شده را از تن در آورد، سپس برای پوشیدن پیراهن جدید دست های خود را با حرکت عجیبی شبیه به یک رقص مسخره در هوا حرکت داد. اما انگار دست های او و لباس به هم گره خورده بودند. او همچنان تلاش   می کرد پیراهن را به تن کند اما موفق نمی شد. تلاش هم تیمی ها برای کمک به او جمعیت را به خنده انداخته بود. بالاخره موفق شد پیراهن را به تن کند اما پشت و رو! بنابراین دوباره پیراهن را از تن درآورد و با تشویق و همهمه ی تماشاچیان دوباره به تن کرد. جمعیت حاضر در استادیوم، انگار که او موفق شده بود یک توپ جانانه به سمت دروازه شوت کند، با شور و هیجان او را تشویق کردند. در هر صورت دوباره بازی به جریان افتاد. یادآوری این خاطره تنها برای بیان یک واقعه کوچک سرگرم کننده نبود بلکه اگر جدی تر به قضییه نگاه کنید، متوجه می شوید که اگر من به عنوان یک داور می خواستم دقیقاً مطابق قانون رفتار کنم، باید بازیکن مذکور را به خاطر وقفه و بی نظمی که ایجاد کرد از بازی خارج می کردم و تا زمانی که رسماً مرتب و صحیح لباس نمی پوشید به بازی راه نمی دادم. اما خروج او از زمین هر چند به طور موقت، جریمه ای برای تیم برزیل محسوب می شد و احتمالاً در روحیه و عملکرد بازیکنان تاثیر می گذاشت. بنابراین جریمه ی یک تیم در فینال جام جهانی، آن هم به خاطر تعویض یک پیراهن نه تنها خدشه ای به عملکرد خود به عنوان داور وارد می کرد بلکه این حرکت در قبال تلاش دو تیم در میدان برای به نمایش گذاشتن یک بازی قابل قبول، غیرمنصفانه بود. شاید بهتر بود بجای این سختگیری غیرعادلانه اندکی از وقت مسابقه صرف تعویض پیراهن بازکن برزیلی و نمایش حرکات مضحک وی برای پوشیدن پیراهن می شد تا به مخاطره انداختن جّو بازی با قوانین خشک بازی فوتبال.
توپ بازی فینال
کلکسیون من تنها شامل پیراهن بازیکنان نیست، بلکه تعدادی توپ فوتبال هم درآن نگهداری می کنم. تصاحب توپ کار ساده ای نیست،  به خصوص پس از فینال جام جهانی. در انتهای بازی فینال هنگامی که چند ثانیه بیشتر تا انتهای بازی زمان باقی نبود، پیش از به صدا در آوردن سوت اتمام بازی تصمیم گرفتم همانند داور برزیلی ((کوئلیو)) در جام جهانی 1982 که با پیروزی ایتالیا پایان یافت، هنگام به صدا درآوردن سوت انتهای بازی توپ را بالای سر خود نگه دارم. بنابراین پیش از اعلام ختم مسابقه، به دنبال توپ رفتم تا مطمئن شوم به محض اتمام مسابقه آن را در دست خواهم داشت. در نتیجه به سمت بازیکن برزیلی که در آن لحظه صاحب توپ بود، رفتم و به زبان اسپانیایی به او گفتم توپ را به من بدهید، اما بازیکن برزیلی که غرق در هیجان بود، به هیچ وجه متوجه گفته ی من نشد. همراه او دنبال توپ دویدم و به هر سمتی که می دوید، او را تعقیب کردم. وقت قانونی مسابقه به اتمام رسیده بود اما من هنوز صاحب توپ نشده بودم.  در این لحظه خوشبختانه یکی از بازیکنان آلمانی خطایی کرد و بازی متوقف شد. این بهترین فرصتی بود که می توانستم صاحب توپ شوم. بلافاصله توپ را برداشتم و آن را بالا گرفتم و در سوت خود دمیدم. پس از اتمام مسابقه به هنگام اهدای جوایز با خود می اندیشیدم با نگه داشتن توپ با دست چه ریسکی کردم، چون هر لحظه امکان داشت توپ را با یک حرکت نابهنگام از دست من بربایند.
یکی از بهترین لحظه های زندگی شغلی من
فیفا طبق عهدنامه راجع به برگزاری مراسم بلافاصله بعد از اتمام مسابقه بسیار سخت گیر است. یک روز قبل از اتمام مسابقات به ما گفته شده بود که مدال ها طبق برنامه پس از اعلام اسامی، بر روی سکو، از جانب ((سپ بلاتر)) رئیس فیفا به داوران و کمک داوران اهدا خواهد شد. پس از دریافت مدال ها باید سکو را ترک می کردیم تا جایگاه برای اعطای مدال های بازیکنان آماده شود. همگی آماده ی اجرای این برنامه ی از پیش تعیین شده بودیم اما وقتی در روز اهدای مدال ها به طرف سکو خوانده شدیم، تشویق و تمجید جمعیت حاضر در استادیوم ما را غافلگیر کرد. با این عکس العمل از جانب حضار احساس فوق العاده ای به ما دست داد. شاید بد نبود ((بلاتر)) رئیس فیفا هم اندکی در مورد اجرای قوانین تجدید نظر می کرد. وی برای اهدای مدال ها پیش آمد اما بجای اینکه آنها را به ما تحویل دهد، یکی یکی آنها را به گردن ما انداخت. شاید این عمل در ظاهر تنها یک ژست رسمی محسوب   می شد اما برای ما مفهوم ارزشمندی داشت. علاوه بر اینکه مراسم طبق برنامه انجام شده بود، خود جوشی و بی شائبگی خاص آن بدان گرمی خاصی بخشیده بود، اما شگفتی ما همین جا پایان نیافت. هنگامی که از سکو پایین آمدیم، سپ بلاتر همه ی ما را همانند بازیکنان در یک صف برای دریافت تشویق مجدد حضار نگه داشت و در حالی که مدال ها در گردنمان بود، عکاسان و فیلمبرداران از این صحنه تصاویر به یادماندنی برداشتند. هر چند که این مراسم به مناسبت قدردانی از داوران حاضر در آن دوره مسابقات برگزار می شد اما قدردانی غیرمستقیم از تمام داورانی بود که قضاوت آنها در هر گوشه ی دنیا مورد تایید و تمجید است. احساس فوق العاده ای داشتم. آیا قادر بودم در این شادی و هیجان خانواده ام را سهیم کنم؟ تنها یک راه وجود داشت تا به خانواده ام بگویم به رغم سیزده هزار کیلومتر فاصله ما بین من و آنها، چقدر به آنها نزدیکم. انگشت چپم را بالا آوردم و به آرامی حلقه ی ازدواجم را بوسیدم، حلقه ای که مرا به خانواده و عزیزانم پیوند می داد. همین قدر کافی بود که آنها بدانند در آن لحظات شادی آفرین از یادشان غافل نیستم.
.
برگرفته از : خاطرات کولینا (قواعد بازی) ؛ پیر لوئیجی کولینا؛ مترجم: بهاره افشاری، بهناز اشرف گنجویی؛ انتشارات خجسته؛ چاپ اول؛1385
با تشکر از ماهنامه داوری فدراسیون فوتبال

4 پاسخ

  1. شاید آرزوی تمام بازیکنان بزرگ این باشد در مسابقه ای که کولینا داور است شرکت داشته باشند اما من به عنوان یک داور هنوز هم از چهره او در هنگام تصمیمات قاطع اش واهمه دارم ولی با خواندن این مطالب به روحیه لطیف و احساسی او پی بردم
    ممنون از مطالب جالب شما

  2. بسیار عالی بود لطفا از دیگر بخش های خاطراتش بزارید ممنون

  3. بسیار عالی بود.خواهش میکنم از خاطراتش بیشتر بگذارید.از خاطرات اقای فنایی هم بگذارید.مرسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *